زنگ ریاضی سال نود و یک - نود و دو قسمت دوم


دبیرستان من

زنگ ریاضی سال نود و یک - نود و دو قسمت دوم

 

یه داستان اخلاقی؛

خانم د: قدیما دعوا میشده یه اسب اونجا بوده زرنگا سوار میشدند در می رفتنند. ولی بعضیا فکر می کردنند خیلی زرنگند خیز برمیداشتند از اون ور اسب میفتادند و پاشون میشکست.

 

خانم د: شاهنامه رو...

نیوشا ط: آخر پاییز می شمارند!

 

در وصف ثمینه ه:

خانم د: ثمینه ه بچه خوش غیرتیه سر امتحانش گریه کرد

نیوشا ط: خانم اگه اینجوری باشه که من لوتی غیرتم

 

در وصف کلاس اول A:

خانم د: کلاستون کلاس جالبیه بچه هاش یه مدلی هستند؛ زود می خندند، زود گریه می کنند! باید یاد بگیرید با هم بخندیم نه بهم بخندیم(شش آبان)

 

حانیه الف داشت به من که پای تخته بودم می گفت چی کار کن که کی بیاد پا تخته؛

خانم د: این خانم میترسه بهش پلی کپی بیفته! عینکم خریده بیاد این جا یه پزی بده!(هشت آبان)

 

بچه ها به ریحانه م: خوش خط

ریحانه م: گچش بده

زهره ت: عروس بلد نیست...

خانم د: آره عروس بلد نیست یه کاری بکنه میگه زمین کجه!

یکی: یه کاری که بدتره!(پانزده آبان)

 

در وصف من:

خانم د: معلم خوبی میشی(پانزده آبان)

 

من: خب خانم برای ریشه ی دوم می تونیم اعداد رو به چندتا عدد تجزیه کنیم

خانم د: صبر کن اونا رو هم درس میدم!

من: خب خانم من هولم!

خانم د: چند ماهه بدنیا اومدی؟!

من: فکر کنم نه ماهه دیگه! مامانم فروردین ازدواج کرد خرداد حامله شد من اسفند بدنیا اومدم!

بچه ها خندیدند! +معلم

خانم د: به قاف فرصت بدی کل خاندانو گذشتشو میگه!(شانزده آبان)

 

ســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــانســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــور

 

ریحانه م: خانم! من امروز خوب بودم بهم مثبت میدید؟!

خانم د: چقدر خودتو لوس میکنی!(بیست و نه آبان)

 

خانم د: اول تو ثابت کن بچه ی منی بعد ادعای ارث و میراث کن!

من: دزدی بهترین راهه!!!

خانم د: این حرفا بهت نمیاد!

زهره ت: آدمای بد که شاخ و دم ندارند!

خانم د: کلاستون جالبه در اوج این که آدمو  عصبانی میکنه آدمو میخندونه!(شش آذر)

 

سوال گفته بود با استفاده از اتحاد مزدوج اینعبارات رو حل کنید؛

خانم د: اتحاد چیه؟!

زینب م: مزدوجه!

ریحانه م: خود سوال گفته مزدوجه!!!!(هفت آذر)

 

سر مبحث شکاندن؛

حانیه ر: من عمرا" سر امتحان چنین چیزی به فکرم برسه!

خانم د: نه به اون اول سال که میگفتی آسونه آسونه نه به حالا!

حانیه ر: من کی گفتم؟!

من: اون فاطمه س بود که از اول سال هی می گفت آسونه آسونه!

همه ترکیدند(فاطمه س یکی از بچه های ساکت و درسخون کلاسه که زیاد تو سر ما کوبیدندش!)

 

متأسفانه دوستم کتاب ریاضیم رو به امانت گرفت و خاطره ها تا همین جا موجود است!



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در برچسب:,ساعت توسط بچه مدرسه ای| |


Power By: LoxBlog.Com